مسیر ایران بر فراز برودپیک

معرفی کلی کتاب مسیر ایران بر فراز برودپیک

    اساس این کتاب حول محور بررسی قله برودپیک و همچنین خاطرات نگارش شده توسط یکی از نفرات اصلی صعود به نام آیدین بزرگی می‌چرخد. در بخش ابتدایی کتاب نگاهی به قله برودپیک، مسیرهای صعود شده روی قله برودپیک، تاریخچه صعودهای زمستانی قله برودپیک و اتفاقاتی که در صعود زمستانی این قله رخ می‌دهد صحبت به میان می‌آید.

    در مرحله بعد به بررسی برنامه ایرانیان در سال 1388 پرداخته می‌شود که تمام بر پایه یادداشت‌های آیدین بزرگی بنا شده است و نگارند‌ه‌ها در این بخش سعی کرده‌اند بدون هیچ دخل و تصرفی متون را وارد کتاب کنند. در ادامه به تلاش دوم بر روی برودپیک در سال 1392 اشاره می‌شود که مجدد بر پایه یادداشت‌های روزانه و خاطرات نوشته شده آیدین بزرگی است و بخش آخر نیز تلاش سوم بر روی برودپیک است که در اواخر بهار و تابستان سال 1392 رخ می‌دهد.

    از آنجایی که در تلاش سوم تیم سه نفره از پنج نفره اعزام شده دچار حادثه می‌شوند بنابراین یادداشت‌ها نیمه تمام باقی می‌مانند و ادامه به استناد شنیده‌ها و صحبت‌های کیومرث بابازاده با آیدین بزرگی از طریق تلفن ماهواره‌ای می‌پردازد. کیومرث بابازاده در این بخش ادعا می‌کند تا جایی که ممکن است سعی دارد مکالمات را به عین انتقال دهد که دیگران بتوانند در این زمینه تفکر کنند. در بخش‌های آخر کتاب نیز مصاحبه با خانواده‌های هر سه نفر آورده شده است که به دنبال آن نوشته‌هایی از رضا زارعی و عباس محمدی آورده شده است و به این ترتیب کتاب به پایان می‌رسد.

نگاهی به یادداشت‌های آیدین بزرگی

    در این دست نوشته‌ها آیدین با تمام دقت سعی کرده است از قبل از برنامه گرفته تا خود برنامه به بررسی جزئیات بپردازد. اگر بخش‌های اولیه این خاطرات را به شکل خلاصه بخواهیم با شما در میان بگذاریم تقریبا تمامش را می‌توان در دو عبارت خلاصه کرد. دلتنگی و مشکلات مالی. مسائل مالی که برای انجام صعود الزامی است و شامل بلیط هواپیما و دیگر هزینه‌های برنامه می‌شود و همیشه همواره گریبان‌گیر تیم‌های کوهنوردی اعزام شده هستند و دلتنگی و خداحافظی‌هایی که باید با عزیزان و خانواده صورت گیرد.

    به شخصه هیچ برخوردی با هیچکدام از بزرگوارانی که در تلاش برودپیک جاودانه شدند نداشته‌ام. چه پویا کیوان چه آیدین بزرگی و چه مجتبی جراهی و آرزو می‌کنم روحشان قرین رحمت باشد و مطالبی که عرض خواهم کرد هم برداشت‌هایی است که از قلم شخص نویسنده کتاب و آیدین بزرگی گرفته شده است و هم احساسات منعکس شده در این کتاب.

    آیدین در کنار اینکه سعی کرده است جزئیات را مطرح کند احساسات هم در هر بخشی از نوشته‌اش موج می‌زند. چه آنجایی که سعی می‌کند هر طور شده باشد در اختیار تیم باشد و زحمت دیگران را کم کند و چه آنجایی که رو به برودپیک در نزدیک کمپ سه فریاد می‌زند: "من برمی‌گردم".

    تلاش سال 88 علی رغم تمام تلاش‌هایی که انجام شد تا ارتفاع 7100 متری نزدیک به کمپ سوم مسیر عادی ادامه پیدا کرد و قرار بر این بود که تیم از اینجا مسیر عادی را به قله ادامه بدهد اما به دیلی بارش برف زیاد و مناسب نبودن هوا مجبور به بازگشت می‌شوند. سالی که هیچ کسی نمی‌تواند بر روی برودپیک بایستند و تمام تلاش‌ها به بن بست رسیدند. به این ترتیب آیدین بزرگی با تجربه‌ای گرانبها از این صعود بازگشت و به زعم خویش با تجربه‌ای گرانبها از این برنامه بازگشت.

    در سال 90 اوضاع به هیچ عنوان مطابق با انتظارات پیش نمی‌رود. تشکیل برنامه و اعزام تیم تا آخرین لحظه به هیج عنوان مشخص نیست. تاخیر زیاد در هماهنگ نفرات تیم و همچنین هماهنگی تیم صعود کننده به وضوح در یادداشت‌های آیدین مشهود است. شاکی بودنش از سرپرست سابق برنامه یعنی آقای بابازاده و برخوردهایی که بین آنها وجود داشته است حاکی از این مساله بود. امسال آقای بابازاده در کنار تیم نیست و کس دیگری وظیفه سنگین سرپرستی تیم را بر عهده گرفت است.

    تیم با تاخیر بسیار زیاد به منطقه اعزام می‌شود. چیزی حدود 25 روز بعد از تاریخی که باید اعزام می‌شدند. الان که تمام این قضایا گذشته است به وضوح می‌توانیم متوجه بشیم که این مساله تا حد زیادی به زیان تیم بوده و از همان شروع شانس آنها برای تکمیل مسیر و اتمام برنامه کم بوده است. اما به عنوان کوهنوردی که در فرآیندهای آماده سازی و لوژستیک تیم‌های هیمالیانوردی و اکسپدیشن‌های سخت بوده‌ام می‌توانم حق بدهم که زمانی که در داخل تیم هستید و در زمان حال این اتفاقات زندگی می‌کنید دیدن همه اینها عملا ممکن نیست و غرق در جریان برنامه قرار می‌گیریم.

    در این سال تیم قصد دارد که از مسیر معمول تا جایی که قبلا صعود را انجام داده است پیش رفته و از آنجا اقدام به گشایش و ادامه مسیر کند. در نتیجه بلافاصله پس از رسیدن به کمپ اصلی فرآیند شروع برنامه را از سر می‌گیرند. تازه جالب است که از تهران تا کمپ اصلی فقط در 9 روز طی می‌شود. سرعت باور نکردی در اجرای برنامه علی رغم تاخیرهایی که در بزرگراه قراقروم و دیگر مسیرها داشته‌اند سرعتی واقعا عالی بوده است.

    هدف مشخص بود کم کردن زمان از دست داده شده به دلیل اعزام دیر هنگام اما این مساله قطعا در آمادگی و هم هوایی نفرات تاثیر مستقیم داشته است و خستگی که از همان شروع بر ذهن و جسم کوهنوردان می‌نشیند و شرایط را سخت می‌کند. صعود به کمپ‌های بالاتر سریع در حال انجام است. کمپ اصلی به 1 و سپس به 2 و سپس تا 3 صعود می‌شود.

    در تمام این برنامه آیدین به نوعی بار زیادی از نظر پیشروی تیم را به دوش می‌کشد و البته مجتبی هم در این مسیر وی را همراهی می‌کند. اما به دلیل عدم داشتن زمان کافی و فشارهایی که روی تیم بوده است به تدریج روحیه‌ها به منظور صعود تضعیف می‌شوند. آنچه که از دست نوشته‌های آیدین بر می‌آید ناامیدی تمام از حضور در جمعی بود که به قولی برای اینکه به برودپیک بیایند فقط 5 میلیون تومان پول داشتند ولاغیر. ارتباط او با کیومرث بابازاده به هم می‌ریزد و همچنین با رضا سرپرست وقت نیز ارتباط خود را از دست می‌دهد.

    آیدین به درستی درکی صحیح از جو حاکم بر جامعه کوهنوردی ایران ارائه می‌دهد. جایی که می‌داند پس از برگشت به ایران تلاش ارزشمند با تمسخرهای زیادی مواجه خواهد شد و این مساله او را که برای بار دوم بدون دستاورد خاصی به نظر خودش (که همان قله باشد) سرافکنده می‌کند. این فرهنگ غلط در جامعه ایران که فقط ارزش‌ها را در قله نهادینه می‌کند را خود من هم در برنامه خانتنگری زمستانی که اولین اکسپدیشن زمستانه ایرانیان بود به شکل کامل حس کردم و به همین دلیل آیدین همدردی می‌کنم.

    نکته دیگری که در قلم آیدین برایم جالب است به نوعی من را یاد کوکوچکا می‌اندازد و شاید بتوان گفت آیدین، یرزی را به عنوان الگوی خود داشته است. شاید. وی که متاسفانه در حال حاضر در قید حیات نیست که از وی پیرامون احساسات وقت وی بپرسیم و بیشتر از فضای ذهنی آنها لذت ببریم. با این حال تلاش‌ها برای برودپیک به همینجا ختم نمی‌شود.

    آیدین پس از برگشت از برنامه به یک نتیجه مهم می‌رسد و آن این است که باید به شکل انفرادی کوهنوردی کند. در جمله‌ای در دست نوشته‌هایش اشاره به تباه شدن تلاش‌هایش در جنگ بین بابازاده و فدراسیون می‌کند که خود این موضوع واقعا نیاز به بررسی در قالب مقاله‌ای جداگانه دارد که چطور و چگونه این کشمکش‌ها به دلیل عدم تایید صعودهای برودپیک از جانب فدراسیون کار را به اتاق‌های دادگاه رسانید.

    آیدین پس از بازگشت مدتی طول می‌کشد تا خودش را از لحاظ جسمانی و روحی بازیابد و سپس به اجرای برنامه‌های شاخص می‌کند که از جمله اجرای برنامه در دیواره علم کوه و همچنین خط الراس پسندکوه به علم کوه در زمستان اشاره کرد که کلنگ طلایی و صعود شاخص ایرانیان را نیز به خود اختصاص داد.

    بار سوم و بار آخر آیدین و پویا و مجتبی در اواسط خرداد ماه به سمت پاکستان حرکت می‌کنند. علی رغم تمام مشکلاتی که بر سر گرفتن مجوز صعود می‌کشند در نهایت خود را به کمپ اصلی می‌رسانند و فرآیند هم هوایی را شروع می‌کنند. آخرین نوشته‌های آیدین پر از درد است، پر از استرس‌هایی که هر کسی قبل از انجام ریسک‌های بزرگ در دلش ایجاد می‌شود. گویی در دل آدم رخت می‌شورند. گویی اتفاقی نیفتاده را حس کرده باشی. گویی خود را به دست تقدیر سپرده باشی. گویی همه چیز در نقطه شروع پایان می‌پذیرد یا شاید در نقطه پایان تازه شروع می‌شود.

    آیدین تمام کارهایش را انجام داد و در 20 تیرماه به سمت کمپ‌های بالاتر و در نهایت پس از سه روز به سمت قله تلاش کنند. تیم سال 92 متشکل از 5 نفر بود که برای تاکید بیشتر دوباره اینجا نگاهی به اسامی میاندازیم. رامین شجاعی، آیدین بزرگی، پویا کیوان، مجتبی جراحی و افشین سعیدی. تیم قله متشکل از سه نفر شد و حرکت خود را همانطور که گفته شد در 20ام تیر ماه از سر گرفتند.

    بعد از رسیدن به قله به دلیل ناتوانی در یافتن مسیر معمول صعود به برودپیک آنها با مشکل مواجه می‌شوند و در تاریخ 26ام تیر ماه آخرین تماس‌ها با آیدین برقرار می‌شود و دیگر هرگز اخباری از آنها دریافت نمی‌شود. کتاب به نظرم همینجا تمام می‌شود و واقعا با خواندن متن مصاحبه‌هایی که کیومرث بابا زاده از مکالمات لحظات آخرش با آیدین بزرگی وارد کرده است فقط و فقط باید چشم‌ها را بست تا بتوان تصور کرد که چطور در کنار دوستانش آخرین نفس‌هایشان را کشیدند و در برودپیک جاودانه شدند.

کلام آخر

    ترجیح می‌دهیم این مقاله را با خاموش شدن چراغ دل این سه عزیز به پایان برسانیم پس شما هم اگر علاقه‌مند به خواندن این کتاب هستید دعوت می‌کنیم تا نوشته‌های آیدین بزرگی را به شکل کامل درک کنید و سعی کنید در محیط کوهستان پا به پای وی و دوستانش قدم بگذارید. اینجا دکوول است رسانه ادونچر و کوهنوردی ایران.